چاپ کردن این صفحه

عهد نامه مالک اشتر: نامه 53 نهج البلاغه (جلسه دوم)

رهنمودها

  1. ضرورت خودسازی

أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا، وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ. وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ.

او را فرمان می­دهد به تقوای الهی، و مقدم داشتن طاعت خدا بر هر کاری، و پیروی از آنچه خداوند در کتاب خود از واجبات و مستحبات بدان فرمان داده است که کسی جز به پیروی از آنها به سعادت نرسد و جز با ضایع کردن آن به شقاوت نیفتد. باید که خدای سبحان را با دل و دست و زبان یاری نماید، زیرا خداوند یاریِ هر کس که یاریش کند، و عزت هر کس را که او را عزیز بدارد خود بر عهده گرفته است. او را فرمان می دهد که نفس خود را هنگام (هیجان) شهوت ها درهم شکند، و آن را از طغیانها بازدارد، زیرا نفس، آدمی را سخت به بدی می­خواند، مگر آنکه خداوند رحم کند.

  1. ضرورت عبرت گیری

 ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ، وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ، وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ (خداوند سبحان ذكر خير و نام نيك آنان را به منزله شهادت، به خوبى آنها قرار مى دهد) فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِكْ هَوَاكَ (مالك خواسته هاى دلت باش) وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَت (خويشتن دارى در رابطه با چيزهايى كه دوست داشته و يا ناخوش داشته، عين انصاف است).

پیامها:

یک. گفتار و رفتار مدیران و زمامداران، توسط افکار عمومی، نقد و بررسی می شود.

دو. رضایت مندی مردم، اصلی مهم در زمامداری و نشانه شایستگی مدیران است.

سه. زمامداران باید مالک خواسته های نفسانی خود بوده و در برابر محرمات خویشتن دار باشند

  1. ضرورت مهرورزی (فرامینی فراتر از اندیشه های حقوق بشری امروز)

وَأَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، و َلاَ تَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ و َإِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ، یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ یؤْتَی عَلَی أَیدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ و َالْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِک وَ صَفْحِک مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَی أَنْ یعْطِیک اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَإِنَّک فَوْقَهُمْ، وَ وَالِی الْاَمْرِ عَلَیک فَوْقَک، وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّک! وَ قَدِ اسْتَکْفَاک أَمْرَهُمْ، (طلب منک کفایه امرهم و القیام بتدبیر مصالحهم) وَ ابْتَلاَک بِهِمْ.

و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده‌ای مباش که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا آنها دو گروهند:...از مردم لغزش‌ها و خطاهایی سر می‌زند و مشکلاتی به آنها دست می‌دهد (که آنها را از انجام وظیفه باز می‌دارد) و به دست آنان از روی عمد یا خطا، کارهای (خلافی) ظاهر می‌شود (در این گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن قدر به آنها عطا کن که دوست داری و خوشنود می‌شوی خداوند از عفوش به تو عطا کند، زیرا تو فوق آنها هستی و پیشوایت فوق توست و خداوند فوق کسی است که تو را زمامدار آنها قرار داده و تدبیر امور آنها را از تو خواسته و به وسیله آنان تو را آزمایش می‌کند.

پیامها:

یک. اصل رحمت و محبت، از اصول اولیه زمامداری دینی است و مدیریت اسلامی، مدیریت با عاطفه و با جاذبه است؛

دو. در حکومت دینی، همه شهروندان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مستحق مهرورزی اند؛

سه. زمامداران نیز همانند خداوند لازم است از لغزشهای مردم، چشم پوشی کنند؛

چهار. خاستگاه ولایت و حکومت، خداوند است و زمامداری آزمایشگاه الهی است.

  1. پرهیز از استبداد و خودرایی

 وَلاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَک لِحَرْبِ اللهِ (مخالفه شریعته بالظلم و الجور) فَإِنَّهُ لایدَ لَک بِنِقْمَتِهِ، وَلاَ غِنَی بِک عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ. وَلاَ تَنْدَمَنَّ عَلَی عَفْو، وَلاَ تَبْجَحَنَّ (بجج به کفرح لفظا و معنی) بِعُقُوبَة، وَلاَ تُسْرِعَنَّ إِلَی بَادِرَة وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّی مُؤَمَّرٌ (مسلط) آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِک إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَمَنْهَکةٌ لِلدِّینِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیرِ. وَإِذَا أَحْدَثَ لَک مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِک أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً، فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْک اللهِ فَوْقَک، وَقُدْرَتِهِ مِنْک عَلَی مَا لاتَقْدِرُ عَلَیهِ مِنْ نَفْسِک، فَإِنَّ ذَلِک یطَامِنُ إِلَیک مِنْ طِمَاحِک (النشوز)، وَیکفُّ عَنْک مِنْ غَرْبِک، وَیفِیءُ إِلَیک بِمَا عَزَبَ عَنْک مِنْ عَقْلِک! إِیاک وَمُسَامَاةَ اللهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ یذِلُّ کلَّ جَبَّار، وَیهِینُ کلَّ مُخْتَال.

هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار نده، زیرا تاب کیفر او را نداری و از عفو و رحمت او بی‌نیاز نیستی و هرگز از عفو و بخششی که نموده‌ای پشیمان نباش و از کیفری که داده‌ای به خود مبال و شادی نکن. هرگز به هنگامی که خشمگین می‌شوی و راه چاره‌ای برای آن می‌یابی به انجام اقدام خشن شتاب مکن (و تصمیم ناگهانی مگیر) هرگز مگو من امیرم؛ امر می‌کنم و از من اطاعت می‌شود که این، موجب دخول فساد در دل تو و ضعف و خرابی دین و نزدیک شدن دگرگونی‌ها (در قدرت تو) است و هرگاه بر اثر قدرتی که در اختیار داری کبر و غرور یا عُجب در تو پدید آید، به عظمت قدرت خداوند که فوق توست و بر اموری نسبت به تو قادر است که تو درباره خویشتن قدرت آن را نداری نظر بیافکن، زیرا این نگاه تو را از آن سرکشی پایین می‌آورد و از شدّت و تندی تو می کاهد و آنچه از نیروی عقلت از دست رفته به تو باز می‌گرداند. از دعوی همتایی با خداوند در عظمتش برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار، زیرا خداوند هر جباری را ذلیل و هر فرد خودپسند متکبّری را خوار می‌دارد.

پیامها:

یک. ظلم و ستم بر مردم به منزله محاربه با خداوند است؛

دو. حمل بر صحت باید مبنای عمل قرارگیرد؛

سه. قدرت، زمینه ساز استبداد است و راه جلوگیری از فساد ناشی از قدرت، توجه به قدرت لایزال الهی است

  1. حق محوری، انصاف و مردم داری

اَنْصِفِ اللهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِک، وَمِنْ خَاصَّةِ أَهْلِک، وَمَنْ لَک فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیتِک، فَإِنَّک إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَمَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَکانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّی ینْزِعَ أَوْ یتُوبَ. وَلَیسَ شَیءٌ أَدْعَی إِلَی تَغْییرِ نِعْمَةِ اللهِ وَتَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَة عَلَی ظُلْم، فَإِنَّ اللهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَهُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ.

انصاف در برابر خداوند و مردم را نسبت به خویشتن و خاندان خود و کسانی که از رعایا مورد علاقه تواند رعایت کن، زیرا اگر چنین نکنی (و انصاف را رعایت ننمایی) ستم خواهی کرد و کسی که به بندگان خدا ستم کند خداوند پیش از بندگانش دشمن او خواهد بود و کسی که خداوند دشمن او باشد عذرش را نمی‌پذیرد و در مقام نبرد با خداست تا زمانی که دست از ستم بردارد و توبه کند. (بدان) هیچ چیز در تغییر نعمت‌های خداوند و تعجیل انتقام و کیفر او از اصرار بر ظلم و ستم سریع‌تر نیست، زیرا خداوند دعای مظلومان را (بر ضد تو) می‌شنود و در کمین ستم کاران است.

وَلْیکنْ أَحَبَّ الْاُمُورِ إِلَیک أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یجْحِفُ (یذهب ب) بِرِضَی الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعَامَّةِ. وَلَیسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیةِ أَثْقَلَ عَلَی الْوَالِی مَؤُونَةً فِی الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاَءِ، وَأَکْرَهَ لِلْاِنْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالْاِلْحَافِ (الالحاح و الشده فی السوال)، وَأَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْاِعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ. وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ، وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ، وَالْعُدَّةُ لِلْاَعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الْاُمَّةِ، فَلْیکنْ صِغْوُک لَهُمْ، وَ مَیلُک مَعَهُمْ.

باید محبوب‌ترین کارها نزد تو اموری باشد که در جهت رعایت حق از همه کامل‌تر و از نظر عدالت شامل‌تر و از نظر رضایت عمومی مردم جامع‌تر باشد، زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص (اقلیت پرتوقع) را بی‌اثر می‌سازد; اما ناخشنودی خاصان با رضایت عامه مردم بخشوده و جبران پذیر است. و (بدان که) هیچ کس از رعایا از نظر هزینه‌های زندگی در حالت آرامش و صلح، بر والی سنگین‌تر و به هنگام بروز مشکلات، کم یاری‌تر از خواص (از خود راضی و پر توقع) نیست. آنها در برابر انصاف (و رعایت حقوق مساوی بین شهروندان) از همه ناخشنودترند و به هنگام درخواست (چیزی از حکومت) از همه اصرار کننده‌تر و در برابر عطا و بخشش کم سپاس ترند و به هنگام منع (از خواسته هایشان) دیرتر پذیرای عذر می‌شوند و به هنگام رویارویی با مشکلاتِ روزگار صبر و استقامت آنها از همه کمتر است و (بدان) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروی دفاعی در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند، بنابراین گوش به سوی آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش.

پیامها:

یک. بی انصافی، ظلم بر مردم و مایه دشمنی خداوند است؛

دو. در مقایسه میان خواص و توده مردم، خواص نوعا پرتوقع، ناسپاس، ناراضی، طلبکار و فراریان از میدانند.

سه. زمامداران باید مطالبات عوام مردم را بر خواص، و اکثریت را بر اقلیت ترجیح دهند.

چهار. جلب نظر افکار عمومی، مایه استحکام و قوام و دوام حکومت است.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)